روانشناسی جنایی و زندگی بودن زندان
دراین جامعه ای که زندان ها پراست از متهمین و مجرمین هزاران پرونده مختلف عده ای هستند که زندان را زندگی برای خود قرار داده اند چراکه درخارج از زندان هیچ سرپناه و زندگی ندارند و همه چیزشان را ازدست داده اند و دیگر هیچ کار و سرمایه و زن و فرزندی برایشان نمانده است که درخارج به او دل ببندند و حتی شغلی هم ندارند و جایی هم به آنها شغلی نمیدهند چون اورا یک مجرم و متهم میدانند و وقتی این فرد مدت حبس خود را درزندان میگزراند و بعد از مدتی آزاد میشود وقتی میاد بیرون اطراف خود هیچ چیزی جز آوارگی مشاهده نمیکند و زندگی خود و خانواده ای برایش نمانده است که به آنها ملحق شود بنابراین دنبال کار نابهنجار دیگری میگردد که دوباره به زندان برگردد چراکه واقعا همه چیزش را نابود کرده است و جایی و کسی راهم ندارد و مجبور است برای یک لقمه نون و داشتن یک سرپناه به زندان بازگردد و به کاری دست میزند که پرونده ای تشکیل شود که دوباره اورا برای ماهها و سالها محبوس کنند که بلکه غذایی برای خوردن و سرپناهی برای درامان بودن داشته باشد.
این کار بسیار اشتباه است و کلیدش دست دولت است و آنهم این است که دولت برای این اشخاص کاری درخارج از زندان ایجاد کنند که بتواند زندگی جدیدی را شروع کنند.
التماس دعا
سلام آقای یوسفی ممنون از مطالب مفیدی که میزارید بنده که خیلی تونستم استفاده کنم.